رینبودش
[ بازدید : 178 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
عشق
عمری با غم عشقت نشستم
به تو پیوستم و از خود گسستم
ولیکن سرنوشتم این ۳ حرف بود
تو را دیدم،پسندیدم،گسستم.
. شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر.منم باهات میام ………..
واسه فهمیدن داغ علی ومریم برو ادامه مطلب
بعضی وقتا
اینقدر دلت از یه حرف میشکنه
که
حتی نای اعتراضم نداری
فقط بی صدا
نگاه میکنی
! ! ! ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ
ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ
ﻓَﺮﺍﻣــــــــﻮﺵ ﻧِﻤﯿﺸـِــــه
ﯾــــِـﻪ ﻧَﻔــَـﺮ ﮐِـــﻪ ﺍَﺯ ﻫَﻤِــﻪ ﯼِ ﺩُﻧﯿــــﺎ ﺑﯿﺸﺘـَـــﺮ
ﺩﻭﺳﺘـِــﺶ ﺩﺍﺭﯼ
یــِـــﻪ ﻣُﺨﺎﻃــَــﺐِ ﺧــــــﺎﺹ ﮐــِــــﻪ ﻫَﺮ ﭼِﻘَــــﺪﺭ ﻫــَـــــﻢ
ﺑـــــُـﺰُﺭﮒ ﺑـــــــﺎﺷـــﯽ ﺩَﺭ ﻣُﻘــــﺎﺑــِــــﻞ ﺍﻭﻥ ﺧُﻮﺩِﺗــــﻮ ﮐﻮﭼــــﯿﮏ ﻣﯿــــﺪﻭنی !!!!
يِكى كِه بودَنِش جُبرانِ هَمِه " نَبودَناىِ " دُنياست
راه که میروی
عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم باتو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی درآغوش نکشد
تو فقط مال منی
آغوش من فقط اندازه تــو جا دارد
اگــر خـــوب گوش کنـــی
این ضربان های تند تند و پی درپی قلبم را میشنوی
تـــو را فریــاد می زنند
مخاطب کلامــم که هیــچ
مخــاطب ضربان های قلبم هم تویـــــی
کنارت که هستـــــــــــــــــــــم
عمیـــــــق تر نـــــــــفس میکشم
هوای با هم بودنمان را می بــــــــلعم
و مبــــــتلا تر میشم
هیچ گاه فکر نمی کردم فاصله بینمان
انقدر زیاد شود که
تو بی خیال زندگی کنی
ومن با خیالت
بی خیال زندگی شوم